از نظرم چو می روی هم نرود خيال تو
می روم و نمی رود به دام دل غزال تو
مرغ دلم گشوده پر تا برسد به بام دل
رفع عطش كند دلا زآ ن لب چون زلال تو
هر بصری نمی توان لايق ديدنت شود
گوهر و دُرّ آتشين حل شده در جمال تو
نقش تو در ضمير دل حك شده گوئی از ازل
تا به ابد كشيده ام به سينه ام مدال تو
ايوب ! ياس و ياسمن سنبل و سرو ونارون
جمله به سجده آورد باغ وچمن هلال تو