برو ای دوست كه ترك مي و ساغر كردم
ساده دل بودم اگر عشق تو باور كردم
آنكه ميثاق وفا بست كنار لب آب
من به رسم دل خود عهد به آخر كردم
آن همه كوس انا الحق كه زدي زير چنار
من سرم را به ره دار تو كافر كردم
من به فرداي وصا ل تو سحر مي كردم
حيف بر من ، بدن از هجر تو لاغر كردم
همه گفتند كه ترك تو پري چهره كنم
نپذيرفتم و قلبم به تو ياور كردم
هر كه را دوست گزيدم به دلم زد شرري
من شكايت نه ز مردم كه ز داور كردم
چون ملك بودم و او آدم و من دربه سجود
حيف از آن ذكر و دعايي كه در آخر كردم
پدري نيست بپرسد كه چه آمد به سرت
با دلي خسته سفر بر در مادر كردم
تو نبودي شنوي ناله ي ايوب آن شب
ساغر وكافر وياور همه پادر كردم